عکس کوکی ترکدار
SevdaHatami
۹۹
۹۲۹

کوکی ترکدار

۱۷ آذر ۰۱
#چالش_عنصر_ساعت
#چالش_عکس_ساعت
دستور خوب خانوم مامان ماءوا
💞داستان کوتاه💞
رعنا چشمهای کشیده ای داشت؛ از آنها که آدم را محو خودش میکند ! چشم‌هایش همیشه برق میزدند و گونه هایش گل می انداخت . . سال اول دانشگاه بود و بازار عاشقی ها داغ که رعنا بین آن همه خاطرخواه رنگارنگ دلش را به پسر ساکت ته کلاس داده بود . .
عاشق بود ؛پسره به معنای واقعی کلمه هیچ چیز نداشت؛ گاهی روزها صبر میکردند که بروند فلافلی پیزوری خیابان معلم، شام بخورند ! سه شنبه به سه شنبه که بلیط های سینما نیم بها میشد از چهار ساعت قبل کلاس ها را میپیچاندند و میرفتند که بتوانند بلیط گیر بیاورند !
پسره خوره‌ی فیلم و کتاب بود و بعد از آن دست رعنا، همیشه یکی از این رمان های پر سروصدای خارجی میدیدیم !
خیلی ها نشستند زیر پای رعنا از در خوابگاه تا خود دانشگاه . .
هرکس که رعنا را میشناخت نصیحتش میکرد که حیف تو و اینهمه زیبایی نیست که پای این پسره ی آس و پاس هدر برود !؟رعنا زورکی میخندید و توی دلش دل آشوبه ای بود و پشت گوشهایش داغ میشد ؛اما باز هر هفته دلش را برمیداشت و میرفت همان فلافلی پیزوری و درپیت . .چشمهای سبز کشیده قشنگش را میدوخت به همان پسره آسو پاس ته کلاس ...
آن وقتها استاد سی و چند ساله ای داشتیم که بدجور شیفته‌ی رعنا بود ؛ همان ترمی که رعنا را بی دلیل انداخت تا باز هم مجبور شود درسش را بردارد
خبر شیفتگی‌اش به کل دانشکده رسیده بود؛ استاد سی و چند ساله ی شیفته ، رفت شهرستان خواستگاری رعنا ؛
و پسره‌ی آس و پاس ته کلاس، ساکت‌تر و در خود فرورفته تر عقب نشست ؛ چشمهای سبز رعنا، غمگین تر و غمگین تر شد و حرفها و نصیحتها و توی گوش خواندن ها بیشتر و بیشتر ؛
رعنا بالاخره یک شب، با خودش همه چیز را تمام کرد، در را روی خودش بست و صبح که بیرون آمد تصمیمش را گرفته بود . .
چشمهای رعنا از آن روز، تبدیل به یک جفت چشم معمولی شد که دیگر برق نمیزدند ؛چند روز پیش، بعد از مدتها رفتم خانه‌ی رعنا، خانه اش بزرگ و جذاب و چشم نواز بود ؛ یک سمت
خانه‌اش، یک کتابخانه‌ی بزرگ بود که همه جور کتابی داخلش پیدا میشد ،
جدیدترین فیلم آمریکایی روی درایوش بود و توی آشپزخانه میگو سوخاری درست میکرد ، همه وسایل خانه اش برق میزدند؛ جز چشمهایش !
رفتم جلوتر و آرام پرسیدم : خوبی رعنا !چند ثانیه نگاهم کرد و بعد خندید ؛
خنده‌هایش بوی فلافل های سوخته فلافلی پیزوری خیابان معلم را میداد ،
چند سال بعد از طرف بهداشت آمده بودند و فلافلی را به‌خاطر اینهمه سوختگی و سرطان‌زا بودن پلمپ کرده بودند ؛
فلافلی با برق جامانده چشم‌های خیلی ها ، برای همیشه بسته شد !(:🖤🌱
🌟
🌟
🌟
بعضی مواقع دل آدم انقدر میگیره که نیاز داره بایکی حرف بزنه ولی نمیتونه به کسی اعتماد کنه اینجا در ناشناس منتطر دردودلاتونم💯
مکانی برای گشایش کنجِ قلبتان👇
https://harfeto.timefriend.net/16703358923452
...